سیگی در دوران پس از جنگ در زندان است و وظیفه نوشتن مقاله دارد. او به یاد می آورد که پدرش قرار بود حرفه او را از دوستی که نقاش بود منع کند و سیگی قرار بود به او کمک کند اما او عصیان کرد.