جان کیتس، شاعر انگلیسی قرن نوزدهم و همسایه خیاطش، فانی براون، نسبت به یکدیگر بی اعتنایی کامل دارند. یک عاشقانه بعید شکل می گیرد و آنها در اواخر عمر او عمیقاً عاشق می شوند.